دزد روزه دار
عارفی گوید:بعد اینکه دزدان قافله ما را غارت کردند نشستند و مشغول خوردن شدند
یکی از آنها را دیدم که چیزی نمیخورد به او گفتم چرا با آنها غذا نمیخوری گفت من امروز روزه ام
گفتم :دزدی و روزه داری عجب است
گفت :ای مرد این راه صلح است که با خدای خود وا گذاشته ام شاید روزی سبب شود با او آشتی کنم.
عارف گوید:سال دیگر او را در مسجد الحرام دیدم که طواف مییکرد و آثار توبه از وی مشاهده کردم رو به من کرد
گفت :دیدی که آن روزه چگونه مرا با خدا آشتی داد.
گنجشک و خدا
گنجشکی خطاب به خدا گلایه میکند :
ای خدا بیکار بودی خونه ی من فلک زده رو خراب کردی
خدا رو به گنجشکه میکنه میگه :
درسته خونت خراب شد لکن در عوض جونت رو بهت بر گردوندم چرا که یه افعی داشت
از شاخه بالا میومد که جونتو بگیره منم به باد فرمان دادم که بورز که گنجشکم بهت نیاز داره
حال حکمت کار را فهمیدی!؟