دزد روزه دار
عارفی گوید:بعد اینکه دزدان قافله ما را غارت کردند نشستند و مشغول خوردن شدند
یکی از آنها را دیدم که چیزی نمیخورد به او گفتم چرا با آنها غذا نمیخوری گفت من امروز روزه ام
گفتم :دزدی و روزه داری عجب است
گفت :ای مرد این راه صلح است که با خدای خود وا گذاشته ام شاید روزی سبب شود با او آشتی کنم.
عارف گوید:سال دیگر او را در مسجد الحرام دیدم که طواف مییکرد و آثار توبه از وی مشاهده کردم رو به من کرد
گفت :دیدی که آن روزه چگونه مرا با خدا آشتی داد.